بر گرفته شده از کتاب عمر کوتاه نیست ما کوتاهی می کنیم امروز با دوست جدید بی نظیری آشنا شدم که فوری منو شناخت خیلی عجیب بود که او هر چه رو می گفتم می فهمید او به مشکلات من گوش می داد او به رویا های من گوش می داد با من درباره ی عشق و زندگی حرف می زد به نظر می رسید او هم چنین تجاربی داشت حتی یکبار هم احساس نکردم درباره ام قضاوت کند او کاملا می دانست چه احساسی دارم به نظر می رسید به راحتی مرا پذیرفته و همینطور همه ی مشکلاتی را که با آنها در گیر بودم او با سکوت حرف هایم را می فهمید احتیاجی نداشت حرفی بزند فقط خیلی صبورانه گوش می داد و از من دور نشد من می خواستم اوبفهمد که این چقدر برای من با ارزش است اما وقتی خواستم او را به آغوش بکشم چیزی مرا از جا پراند دستانم را دراز کردم تا او را به خود نزدیکتر کنم و متوجه شدم که دوست صمیمی من چیزی جز آینه نبود!
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |