جمله تصادفی

جمله تصادفی

آبان 91 - رادیو دل
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رادیو دل

یه 6ماهی است که منتظر بودم بازدیدانم 1000 تا شه

یوهو یوهوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

.نظر نظر بدیددددددددددددد



نوشته شده در جمعه 91/8/26ساعت 1:39 عصر توسط رمیسا متین نظرات ( ) |

برای یک بار پریدن ، هزار هزار بار فرو افتادم

هیچ وقت رازت رو به کسی نگو. وقتی خودت نمیتونی حفظش کنی
چطور انتظار داری کسی دیگه‌ای برات راز نگهداره

هیچ انسانی دوست ندارد بمیرد، اما همه آنها دوست دارند به " بهشت " بروند...
اما ای انسانها... برای رفتن به " بهشت " ... اول باید مرد

سایت پیچک دات نت با ارائه خدمات جالب و متنوع در خدمت تمام فارسی زبانان جهان است


نوشته شده در جمعه 91/8/26ساعت 11:56 صبح توسط رمیسا متین نظرات ( ) |

مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....
این مزرعه ی زندگی من است
خشک و بی نشان


نوشته شده در جمعه 91/8/26ساعت 11:56 صبح توسط رمیسا متین نظرات ( ) |

صدای جیر جیرک ها به گوش می رسد
سکوت را نوازش می دهند
و جای خالی آدم های شب نشین را
با نگاهی معصومانه پر می کنند


نوشته شده در جمعه 91/8/26ساعت 11:55 صبح توسط رمیسا متین نظرات ( ) |

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم


نوشته شده در جمعه 91/8/26ساعت 11:55 صبح توسط رمیسا متین نظرات ( ) |

همه گویند که تو عاشق اویی                                     

گرچه دانم همه کس عاشق اویند                   

لیک میتزسم یا رب!                        

نکند راست بگویند؟؟؟!!!   


نوشته شده در جمعه 91/8/26ساعت 11:28 صبح توسط رمیسا متین نظرات ( ) |

گریـــــــــــــزودرد

رفتم،مراببخش و مگو او وفا نداشت

راهی بجز گریزبرایم نمانده بود

این عشق آتشین پراز درد بی امید

در وادی گناه و جنونم کشانده بود

رفتم،که داغ بوسه ی پرحسرت ترا

بااشک های دیده ز لب شستسو دهم

رفتم که ناتمام بمانم دراین سرود

رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم

رفتم مگو،مگو،که چرارفت،ننگ بود

عشق من و نیازتووسوزوسازما

از پرده ی خموشی و ظلمت،چو نورصبح

بیرون فتاده بودبه یکباره راز ما

رفتم،که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم

در لابلای دامن شبرنگ زندگی

رفتم،که در سیاهی یک گور بی نشان

فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی

من از دو چشم روشن وگریان گریختم

از خنده های وحشی طوفان گریختم

از بستر وصال به آغوش سرد هجر

آزرده از ملامت وجدان گریختم

ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز

دیگر سراغ شعله ی آتش زمن مگیر

می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم

مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر

روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش

در دامن سکوت بتلخی گریستم

نالان ز کرده هاوپشیمان ز گفته ها

دیدم که لایق تو وعشق تو نیستم

 


نوشته شده در جمعه 91/8/26ساعت 11:27 صبح توسط رمیسا متین نظرات ( ) |

 یکـ نخ آرامش دود میکنم !

 بهـ یآد ناآرامے هایے کهـ روزهاست از سر و کولمـ بالآ رفتهـ اند...

 یکـ نخ تنهآیے، بهـ یاد تمآمـ دلـ مشغولے هایمـ...

 یکـ نخ سکوتـ ، بهـ یاد حرفهایے کهـ همیشهـ قورتـ داده امـ...

 یکـ نخ بغض ، بهـ یآد تمآمـ اشکهآے نریختهـ امـ...

 کمے زمانـ لطفا" !!!

 بهـ اندآزهـ یکـ نخ دیگر

 بهـ اندازهـ قدمهآے کوتآه عقربهـ

 یکـ نخ بیشتر تآ مرگـ اینـ پاکتـ نمآندهـ...

 

 +نمیتونمـ قبولـ کنمـ کهـ بهـ هیچکدومـ از آرزوهامـ نمیرسمـ...

 +توو بد وضعیتے گیر کردمـ...

 +کاشـ درکمـ میکردنـ...

  +منمـ آدممـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ !

 +کاشـ خدا رنگـ بودنشـ را بهـ لحظهـ هآیمـ میپاشید... 


نوشته شده در جمعه 91/8/26ساعت 11:25 صبح توسط رمیسا متین نظرات ( ) |


نوشته شده در پنج شنبه 91/8/25ساعت 2:56 عصر توسط رمیسا متین نظرات ( ) |


نوشته شده در پنج شنبه 91/8/25ساعت 2:55 عصر توسط رمیسا متین نظرات ( ) |

<      1   2   3   4      >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت


<

جاوا اسکریپت

} } } setTimeout("prepos()",10); } function Start(){ swirl(),prepos() } window.onload=Start; // -->

جاوا اسکریپت