دوستان خوب خوشه مرواریدند که داشتن انها سراسر لذت اند یک توپ بسکتبال تو دست من تقریباً 19 دلار می ارزه یک توپ بسکتبال تو دست مایکل جوردن تقریباً 33 میلیون دلار می ارزه چون ، بستگی داره توپ دست کی باشه یک توپ بیس بال تو دست من شاید 6 دلار بی ارزه یک توپ بیس بال تو دست راجر کلمن 4?75 میلیون دلار می ارزه چون ، بستگی داره توپ دست کی باشه یک راکت تنیس تو دست من بدون استفاده است یک راکت تنیس تو دست آندره آقاسی میلیونها می ارزه چون ، بستگی داره توپ دست کی باشه یک عصا تو دست من می تونه یه سگ هار رو دور کنه یک عصا تو دست موسی دریای بزرگ رو می شکافه چون ، بستگی داره توپ دست کی باشه یک تیرکمون تو دست من یک اسباب بازی بچگانه است یک تیرکمون تو دست داوود یک اسلحه قدرتمنده چون ، بستگی داره توپ دست کی باشه دوتا ماهی و پنج تیکه نون تو دست من دوتا ساندویچ ماهی میشه دوتا ماهی و پنج تیکه نون تو دستای عیسی هزاران نفر رو سیر میکنه چون ، بستگی داره توپ دست کی باشه همونطور که می بینی، بستگی داره توپ دست کی باشه پس دلواپسی ها، نگرانی ها، ترس ها، امیدها، رویاها خانواده ها و نزدیکانت رو به دستان خدا بسپار چون بستگی داره توپ دست کی باشه این پیام تو دستای توست لبخند بزن امروز ازان توست زن مدل هارد دیسک: همه چی یادش میمونه، تا ابد! زن مدل رم (RAM): از دل برود هر آن که از دیده برفت! زن مدل ویندوز: همه میدونن که هیچ کاری رو درست انجام نمیده، ولی کسی نمیتونه بدون اون سر کنه! زن مدل اکسل: میگن خیلی هنرها داره ولی شما فقط برای چهار نیاز اصلیتون ازش استفاده میکنین! زن مدل اسکرین سیور: به هیچ دردی نمیخوره ولی حداقل حوصله آدم باهاش سر نمیره! زن مدل سِروِر (Server): هر وقت لازمش دارین مشغوله! زن مدل مولتیمدیا: کاری میکنه که چیزهای وحشتناک هم خوشگل بشن! زن مدل سیدی درایو: هی تندتر و تندتر میشه! زن مدل ایمیل: از هر ده تا چیزی که میگه، هشتتاش بیخوده! زن مدل ویروس: به نام «عیال» هم معروفه. وقتی که انتظارش رو ندارین، از راه میرسه، خودش رو نصب میکنه و از همه منابعتون استفاده میکنه. اگر سعی کنین پاکش کنین، یک چیزی رو از دست میدین، اگه هم سعی نکنین پاکش کنین، دار و ندارتون رو از دست میدین! سلسله پست های دیداری از جنس بلور(3) امسال عجیب سخت گرفته بودن!هم تعداد محدود تر بود و هم کارت ها رو دقیق تر داده بودن! خلاصه گیرمون نیمد.... ساعت دو و نیم شد....منتظر تلفن یک دوست که خبر بده اگه کارت جور شد.زنگ زد.... اما گفت : معلوم نیست!بیا دم بیت بلکه گیرت اومد! ما هم با هزار نذر و نیاز رفتیم! دم بیت یه دونه کارت به ما دو نفر دادن!!! چون دو سال بود که میرفتم از حضور در مراسم انصراف دادم!(آیکون بغض و هق هق ....) کاملا نا امید بودم.یه جمعیتی فقط پشت در بود که کارت نداشتن.... اینجوری شده بودم:دی هیچی...سرمون رو انداختیم پایین رفتیم به سمت خیابون جمهوری که بریم خونه. سر کوچه هلالی یکی از دوستان رو اتفاقی دیدم!گفتم فلانی کارت داری؟ گفت بذار بپرسم و.....خلاصه باورم نمیشد تونسته باشم برم تو.... وقتی رسیدیم تو تازه نصف پر شده بود.داشتن شعر می خوندن.... وقتی رسیدم وسط که بشینم فقط من ایستاده بودم.خب آقا هم که داشتن نگاه می کردن..... تمام قد و دست به سینه به آقا سلام دادم(یه سلام هم از طرف دوستان که دعا کردن کارت جور بشه)....خیلی قشنگ بود....خب وقتی احساس کنی رهبر داره نگات می کنه و داری سلام میدی.... مثل همیشه لبخند های آقا برای دانشجویان..... نماینده دفتر تحکیم خیلی دلش پر بود از برخی دوستان.وقتی صحبتش تموم شد و صلوات فرستادن خطاب به آقا گفت: الآن من ضد ولایت فقیه ام؟!....آقا هم یه لبخندی زدن .....وقتی رفت پیش آقا ،ایشون خیلی صمیمی باهاش صحبت کردن و دستی به سرش کشیدن.....(آدم هر جورکه میخواد فکر کنه ،بازم خوش به حالش که رهبر سرش دست کشید:(() امسال آقا خیلی بیشتر به پاسخ به حرف های دانشجویان اختصاص دادند.این یعنی پر بار بودن صحبت ها. اما چند روز قبلش! با دوستان که صحبت می کردیم گفتیم ببینیم امسال افطاری چی میدن!؟آخه هر سال مرغ میدادن!اون موقع هم که بحث مرغ داغ بود و.... صحبت های آقا که تموم شد من تندی رفتم پشت دیوار!تقریبا به نزدیک ترین سفره به آقا نشستم!نماز رو هم در کنار سفره رنگین آقا خوندیم!(چه نمازی شد!!هم پشت آقا نماز خوندیم هم کناز سفره بودیم(آیکون سیخ و کباب با هم!)) شام لوبیا پلو دادن!از مرغ خبری نبود......چایی بود.پنیر بود ،سبزی بود،آب بود،خرما بود....خلاصه سفره قشنگی بود.... وقتی آقا برای افطار میان،دانشجو ها معمولا دوست دارن برن پیش ایشون. یکی از دانشجو ها بچه چند ماهش رو داد به یکی از محافظا گفت ببرین پیش ایشون با دستشون از غذای خودشون بهش بدن! آقا وقتی بچه رو گرفتن به پدرش یه نگاه کردن گفتن عیب نداره من پلو بدم؟! بعد با دستشون دو تا دونه برنج گذاشتن تو دهان این کوچولو....(حیف عکسش رو تو سایت نذاشتن) آخرش هم که دوستان قدیمی رو زیارت کردیم.....دوستانی که هز سال تو بیت زیارتشون می کنیم! عکس ساقی توی پیمونمه بس که دوسش دارم توی این عشق به نگار دلم سرم بدهکارم.... عزیز دل! اگر اشتباه میگم اصلاح بفرمایید مگه غیر از این هست که از پیوند اعتکاف و اردوی راهیان مناطق عملیاتی ، اردوی جهادی باید برگزار کنیم؟ شاید بگی این "حرف من درآوردی" تو هست! پس بیایم امتحان کنیم،چطوره؟ بیایم عناصر اعتکاف رو از یک اردوی جهادی حذف کنیم!چه اتفاقی میفته؟ رفتار زشت،کلام زشت،دنیا دوستی،توجه به اعمالی که انجام می دهد،انقلاب درونی،خالص کردن نیاتش،دوری از ظواهر دنیا مثل موبایل و لپ تاب و تلویزیون و آی پد و .....،،غرور لامصب!،خودبینی،غیبت،نگاه شیطانی و...... اگر این موارد رو رعایت کردیم میشه یه اعتکاف.هر کدوم از موارد بالا رو حذف کنیم کل جهادی آسیب میبینه. از اون طرف این اردوی راهیان که میریم باید یه جا به درد بخوره دیگه.زنده نگه داشتن که با رمان و داستان خوندن فقط نیست.تا جایی که نفس داشتن کار می کردن.حالا من نصف روز کار می کنم تا شب می خوابم. متاسفانه در این زمینه کار نکردیم.فرهنگ جهادی باید تدوین بشه.... حالا دوستی فرمود دیدن داربی استقلال و پروزی ایرادی نداشت.البته نفرمودن چرا.اما این فعل با کدوم یک از عناصر جهادی سازگاری داره؟فوتبال بازی کردن خیلی فرق داره با فوتبال دیدن توی جهادی.دانش آموز کلا 8 روز قراره کار کنه.(از دنیا کنده شه!)حالا شما میای دقیقا وقتی این آموزه جهادی باید درش نهادینه بشه ، براش یکی از بارز ترین اتلاف وقت های دنیوی رو میذاری!یعنی کل هزینه ای که کردی.....پـــــــــــــــــــــــر! تو جبهه هم خنده بود هم تفریح بود.....اما هیچ کدومش شما رو وابسته به دنیا نمی کرد.حالا پخش فوتبال تا دو سه ساعت بعدش تحلیل هم داره معمولا!!از ننه جون کروبی تا وزیر ورزش میخوان برا نود دقیقه نظر بدن! خلاصش حال و هوای جهادی نباید آلوده به دنیا بشه.همین!این آلودگی میخواد نت باشه میخواد هر چیز دیگه ای باشه! متاسفانه فرهنگ داخلی جهادی ما تا الآن خوب نتونسته عمل کنه.معمولا تا اونجایی که بنده دیدم بالانس نبوده.که البته در گذر زمان حتما ببهود خواهد یافت.ان شاء الله
پنوشت: مصطفای عزیز تولدت مبارک.....
تقریبا همه خونه ها تخریب شده بود.لودر ها هم در حال پاکسازی بودند.هرچه گشتیم ببینیم چه کاری از دستمان بر می آید کاری نیافتیم.از طرفی امکان حضور ما در کنار چادر ها نبود. و این چنین علامت سوال های متعدد در ذهن بنده نقش بست:......ما برای چی اینجاییم؟! نه فقط من ( در دلم )که دیگر دوستان هم کم کم لب به سخن گشودند و در صحبت های رفاقتی از عدم برنامه مشخص مدیر گروه تعجب کردند.بالاخره شما وقتی جایی برای کار میرید نمیتونید بیکاری رو تحمل کنید.این یک بعد کار....وجه دیگر آن اخلاق اداره امور مسئول گروه بود. امیدوارم دوستان ناراحت نشن.......یه موقع من در پایگاه بسیج یا نظامی مشغول به کارم ، خیلی توقع مشورت مسئول با زیر دست رو ندارم.اما گروه پیش قراولی جهادی با این اخلاق اصلا جور در نمیاد.من به خاطر نیتی که داشتم هیچ نگفتم.مطلقا حرف نزدم.نه به خود مسئول نه به دیگر دوستان.چون نمیخواستم روحیه عزیزان مکدر بشه اما بنده یاد ندارم با بنده حقیر مشورتی شده باشه.یه موقع بیست نفر توی یه گروهن یه بحثه.یه موقع شما کلا چهار نفر هستی.من معنی صحبت دو نفره رو نمی فهمم......البته برا من خوب بود!چون برای آنچه در این سفر رخ داد نباید به خدا جواب پس بدم.یه وظیفه ای بود به نام خدمت به مردم که به نظرم نیاز بود حضور داشته باشم.حالا نتیجه چی شد اهمیتی در نامه اعمال بنده نداره.هر کی مسئولش بوده باید به خدا و بیت المال جواب بده که ایشالا قانع کننده باشه.نوع رفتار فرمانده و سرباز در گروه رفاقتی یه ذره که چه عرض کنم .....زشت هست.فکر کردن به بی برنامگی و بعضا تصمیمات عجیب و غریب ، بهونه خوبی بود برای پر کردن اوقات بیکاری.....!!!!فقط میتونم بگم از این قضیه متاسفم اون با لبخند های همیشگی بنده.... اما شکر خدا راحت گذروندیم.نه غر زدیم نه نق ! نه دستشویی بود نه حموم.غیر از یکی دو روز آخر بقیه روزا صبحونه خبری نبود.(و حواشی دیگه که جهت ریا نمیگیم:دی)خدا رو شکر جهادی بود.همینا قشنگش می کنه.با دوستان بسیار عزیزی، صمیمی شدیم.فقط حیف که امکانش نبود بیش از این در جوارشون باشیم.واقعا دوستان نابی بودن. رفقای با صفایی بودن.ایشالا هر جا هستن سلامت و موفق باشند. جهادی همه عناصرش بایدجهادی باشه.از مدیرش بگیر تا غذایی که می خوریم.حیف! اون متنی رو که نوشته بودم پاک شد.حیف.....خیلی حرفا رو اونجا گفتم.نمیشه بری جهادی اخلاق شهدا رو نداشته باشی.....نمیشه بری جهادی نوع نگاهت دنیایی باشه.....میشه ها ولی بعدش نباید گفت رفتیم جهادی.بگیم رفتیم حمالی....... یه سری دوستان از من بر آشفته میشن.چه کنم؟میگم بیایم یه دور دوباره فکر کنیم فلسفه جهادی چیه،بر اساسش برنامه هامون رو قیاس کنیم.رفتن جهادی برا دانش آموزا تلویزیون آوردن فوتبال دربی رو ببینن.خب میشه اینجا فحش نداد؟(البته این گروهی که امسال در خدمتشون بودیم این کار رو نکردن)....بعد آخر سر هم چپ چپ نگاهت می کنن.کجای این کار با فرهنگ جهادی سازگاری داره؟...... قدیمی های وبلاگ یادشون هست یه زمانی بحث فرهنگ رو کردیم.گفتیم مدیر فرهنگی فرهنگسرا نمیتونه مدیر جهادی باشه و بالعکس.کسی که کار تربیتی تو مدرسه تهران می کنه لزوما نمیتونه مسئول فرهنگی گروه جهادی بشه. بعد هر جهادی باید کارنامه بدیم.بگیم بیست روز توی فلان روستا بودیم.خب چه کردیم؟کجاش خوب بود؟کجاش نقص داشت؟ جهادی داره تبدیل میشه به اردوهای دانش آموزی....خوب نیست به خدا.من متاسفم اما لفظ اردوی تفریحی رو هم شنیدم که اطلاق کردن برای توجیه سفر.اگه غلط میگم بفرمایید:آیا منطقیه دانش آموزا رو جایی ببریم که حتی برای ما چهار نفر هم کار نبود؟بعد جالب اینجاست حرف میزنی میگن دخالت نکن.چشم! اگر هدفمون اینه که بچه ها با مردم فقیر آشنا بشن چرا راه دور؟همین شهر ری(جنوب تهران) خودمون.یه جاهایی ما رو بردن....:((((که تو هیچ نقطه ای از ایران نظیرش نیست.با فقر و بدبختی آشنا میشن.یه روزه - تضمینی! مگه نمیگید دانش آموزا کار عمرانی مناسب نمی کنن؟خب مگه(ببخشید) مرض داریم؟ نبریمشون!این همه هزینه برای چی؟......بریم جنوب تهران خونه بسازیم بهتره یا بریم یه جای دیگه؟وای به حال ما اگه بخوایم اسم و رسمی در کنیم.... و خیلی حرفای دیگه ....به قول شاعر:.....باقیــــش بماند:(( - مشارکت در فرزند آوری جایی خواندم که بقای نسل (انسان) یک واجب کفایی است. و حال که امام خامنه ای فرمودند که جمعیت جوان رو به پیر شدن است و فرزند کم داشتن ارزش نیست بلکه تربیت صحیح فرزندان ... زنان شیعه ما این پیام را به جان و دل گوش کنند. در سوره بقره آیه 223خطاب به مردان آمده است که همسرانتان کشتزار شمایند. نساءکم حرث لکم. به جز در یک سری زمانها(آیه قبلش) و یک سری مکانها( در شرع مشخص شده) می توان به سمت این کشتزار آمد تا بذر فرزند کاشته شود. در تفسیر نور ذیل این آیه آمده است که برای داشتن یک محصول خوب باید زمین و بذر هر دو پاک باشند. چقدر تعبیر قشنگ است. و چقدر خداوند با حیا صحبت می کند و از صراحت به الفاظ می پرهیزد. بچه در رحم مادر پرورش می یابد همان طور که بذر در زمین. جالب است که هدف از ازدواج ، فرزندآوری و هدف از آن توشه ای خوب برای خویش فرستادن است.(و قدموا لانفسکم و اتقوا الله) 2- حافظات للغیب از دیگر صفات زنان صالح که در آیه 34نساء گفته شده است این مورد می باشد: (حافظات للغیب بما حفظ الله: ترجمه: در برابر حقوقی که خدا(به نفع آنان بر عهده شوهرانشان نهاده است) در غیاب شوهر (حقوق و اسرار و اموال او را) حفظ می کنند. نکته اول: با توجه به تفسیر نور، به نظر می رسد عفت و حفظ خود از زیرمجموعه این مورد است. در آیه 25 نساء هم شرط بقای ازدواج، پاکدامنی و دوری از روابط نامشروع است: ( محصنات غیرمسافحات) نکته دوم: قابل توجه خانم های ولخرج ! در ترجمه بالا که ترجمه آقای انصاریان است و کمی شرح و تفسیر دارد حفظ اموال شوهر آمده. پس زن خوب باید حسابدار خوبی هم باشد. صفات یک حسابدار را می توان از سخنان حضرت یوسف (ع) دریافت: قال اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم: یوسف گفت: مرا سرپرست خزانه های این سرزمین قرار ده زیرا من نگهبان دانایی هستم.یوسف/55. پس یک زن خوب علاوه بر امانتداری حداقل باید سوادی در حد پول شمردن داشته باشد. نکته سوم: حفظ عیوب شوهر. این نکته از آیه 187بقره:هنّ لباس لکم و انتم لباس لهنّ. (آنها) لباس برای شما(مردان) هستند و شما نیز لباس برای همسرانتان هستید. در ترجمه "مهدی محمودیان" که (ترجمه ای متناسب با سیاق و متن آیه است) لباس عفاف ترجمه شده است و شرح تفسیر المیزان با این ترجمه هماهنگست. به این معنا که زن و شوهر با رفع نیاز هم، یکدیگر را از آلوده شدن به فساد همانند یک لباس می پوشانند. تفسیر نونه متناسب با کاربردهای لباس معنای بیشتری نشان می دهد: زن و شوهر زینت هم اند، عیوب و گناهان شخصی و فردی یکدیگر را می پوشانند و در برابر گناهان اجتماعی و واگیردار حافظ هم اند. زن از شوهرش پیش مادرش، یا هر کس دیگر بدگویی نمی کند مرد هم همین طور. اگر خانمی توقع دارد که دیگران به همسرش احترام بگذارند نباید عیب های او را فاش سازد. سلام به همه .برای وجود کمی کسالت این چند وقت زیاد نتوستم بیام به webamبرسم. ولی از الان زیاد میام توش.شما هم بهم سر بزنید. دوستتون دارم. راستی هر کی نظر نده خدا میدونه چکارش میکنم!!!!!!!!!!!!!!!
بر گرفته شده از کتاب عمر کوتاه نیست ما کوتاهی می کنیم امروز با دوست جدید بی نظیری آشنا شدم که فوری منو شناخت خیلی عجیب بود که او هر چه رو می گفتم می فهمید او به مشکلات من گوش می داد او به رویا های من گوش می داد با من درباره ی عشق و زندگی حرف می زد به نظر می رسید او هم چنین تجاربی داشت حتی یکبار هم احساس نکردم درباره ام قضاوت کند او کاملا می دانست چه احساسی دارم به نظر می رسید به راحتی مرا پذیرفته و همینطور همه ی مشکلاتی را که با آنها در گیر بودم او با سکوت حرف هایم را می فهمید احتیاجی نداشت حرفی بزند فقط خیلی صبورانه گوش می داد و از من دور نشد من می خواستم اوبفهمد که این چقدر برای من با ارزش است اما وقتی خواستم او را به آغوش بکشم چیزی مرا از جا پراند دستانم را دراز کردم تا او را به خود نزدیکتر کنم و متوجه شدم که دوست صمیمی من چیزی جز آینه نبود! سلام ای کاش رابطه ام با بابام بهتر بود. ای کاش از اول جوری با حرفاش بزرگم می کرد تا کمبود محبت نداشته باشم. ای کاش وقتی صداش می کردم بجای "هان" می گفت "جانم" تا وقتی داخل دنیای مجازی حالا واقعی رو ولش، داخل مجازی یه جنس مخالف بهم می گفت جانم از خوشحالی وا نرم و از خود بی خود نشم... ای کاش وقتی باهاش حرف می زدم، چند دقیقه، همش چند دقیقه سرشو از اخبار و تلویزیون بیرون می اورد و به حرفام گوش می داد یا لااقل یه سری تکون می داد تا دلم خوش شه که حواسش هست، اما دریغ از یه جمله در مقابل کرور کرور حرفام. آره اگه این کار ها رو می کرد من مجبور نمی شدم برم دنبال یه شخص سومی بگردم تا براش حرف بزنم، شخصی که شاید از روی سادگی من و برای گذروندن اوقات خودش در برابر هر جمله ام، به به و چه چه می گفت و با اشتیاق به حرفام گوش می داد.. ای کاش وقتی کنارش نشسته بودم یا شونه به شونه هم راه می رفتیم، با دستای گرمِ پدرونش، دستامو می گرفت یا دستشو میذاشت دور گردنم تا با هم قدم بزنیم. تو رو خدا تو بگو این کار گناهه؟ این کاره اشتباه و حرامه؟ یا اینکه میل به جنس مخالف باعث شه تا دستای یه نامحرم دستامو لمس کنه؟ ... ای کاش وقتی چادر سرم می کردم تا از خونه خارج بشم، صدام می زد و می گفت: دخترم ماشاالله چه ماه شدی، بیرون که میری مواظب خودت باش که حجاب فاطمه زهرا رو با خودت داری.اما بجای این حرفا اون جوون بهم گفت خوشکلم رنگ مانتوت چه قشنگه، چرا قایمش کردی زیر این پارچه مشکی... دیگه بهش مهلت حرف زدن ندادن، آخه اون ساختمون قشنگی که چندی پیش در حال عیش و نوش درش بود الان دیگه از آدماش خالی شده بود و چندین ماشین از نیروی انتظامی منتظرشون بود تا به کلانتری منتقل بشن.. حس و حال بدی داشتم، اشکامو پاک کردم و خودمو به اولین امام زاده رسوندم تا دعاشون کنم، یاد روزهایی افتاده بودم که باهم مجری می شدیم تو نشست ها و با خودم گفتم ای کاش اون مطالب و جمله هایی رو که در نشست ها برای والدین می خوندیم، و اون حرفایی رو که مشاور راجب رابطه و عشق میان والدین با فرزندان بیان می کرد، پدر و مادرا جدی می گرفتن تا الان کار به اینجا کشیده نشه... و یاد این حرف ها از مشاورمون افتادم که می گفت : وقتی که بچه ها را به مکان دیدنی و خاصی می برید، در حقیقت آنها را به دنیای خود وارد می سازید و می گویید: "از بودن با تو، لذت می برم و مایلم جزیی از وجودم را با تو شریک شوم. بچه ها نیاز دارند که اغلب و به طور مستقیم این پیام را از زبان شما بشنوند: "تو را دوست دارم." ما می توانیم با گفتن چنین جمله هایی، مهرمان را به بچه ها نشان دهیم: "چقدر خوشحالم که بچه ای مثل تو دارم! و شاید مهم ترین حرف: و من الله توفیق خالقا یارب به حق آنکه من هرکه را دیدم که گفت از تو سخن از همه نوعی خریدارش شدم یاری او کردم و یارش شدم چون خریداری تو کردم بسی هرگزت نفروختم چون هر کسی در دم آخر خریداریم کن یار بی یاران تویی یاریم کن.
چند روزی بود که حسابی فکرم مشغول بود. مشغول حرفای دوستان، اطرافیان. اوّلاش زیاد جدی نمی گرفتم، گفتم خب این حرفا و بحثا زیاد مهم نیست، چند روز بگذره همه چی دوباره عادی میشه. اما چند روز بعد وقتی دیدم دوستم با حالت زار و گریون همراه با اون جوون ها از یه ساختمون شیک و مجلل که چراغ های رنگی چشمک زنش آدمو محو خودش می کرد، خارجش کردن، رو کردم طرفش و گفتم پس جدی بود؟؟ گفت:
بهش گفتن خانم راه بیفت،دستش از تو دستم کشیده شد و چند قدم به سمت ماشین ها رفت، وقتی که سوار ماشین شد، سرشو از پنجره بیرون آورد و با صدای نسبتا بلندی گفت: " کاش ها رو کاشتند و سبز نشد " ...
زمانی که اوقات خاصی را برای فرزندانمان صرف می کنیم، آنها با خود می گویند: "من باید برای پدر و مادرم مهم باشم که این وقت را فقط به من اختصاص داده اند."
ما اغلب برای فرزندانمان غذا فراهم می کنیم، آنها را با اتومبیل به گردش می بریم و برایشان اسباب بازی می خریم، اما در قلب آنها هیچ چیز به اندازه یک در آغوش گرفتن ساده و نوازش، تاثیر ندارد. هیچ چیز به اندازه یک نوازش محبت آمیز به بچه ها این اطمینان را نمی بخشد که موجوداتی دوست داشتنی و ارزشمندند.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |